درد دلُمه به كي بگُم؟



چند رباعي براي هم تبار



از زبان مادر يکي از بچه ها. پسر جان نکن مادرتو اذيت نکن

کم ليلي و مجنون به هم اثبات کنيد


اين بچه مريض است مراعات کنيد


آقاي مدير  سايت از موضوعات


بخش غزل و ترانه  را کات کنيد


 


از زبان مادر يکي ديگه از بچه ها. دست بردار پسر عشق چيز خوبي نيست. برو خربزه فروش شو


زنجير قفس به پاي بالش بکنيد


اصلا بکشيد و بعد چالش بکنيد


عاشق شده؟ صد دفعه غلط کرد، نشد!


رحمي به من و به سن و سالش بکنيد


 


از زبان دوستانم خطاب به دشمنان. يک هفته پس از دريده شدنم توسط يک مشت گرگ هار. و روز رهايي شما از يک مدير خود پسند. (به روايت هم تبار) . در آن روز سامان فيروزي در يک کاريکلينمي دونم چي چي آتور خواهد نوشت. از بس که زخم زبان خورد روزي ده تا چسب زخم مي خورد با يک ليوان بتادين! البته بعد به دلايل نامعلومي پاکش مي کند خنديدن


اينجا به همين صفحه اسيرش کرديد


با زخم زبان دوساله پيرش کرديد


از گله ي گرگان نهراسيد- چرا؟!


از بس که شما به حرف شيرش کرديد


 

به ارازل و اوباش سايت امثال منتقد و . بنده که پاک پاکم. اعتراف هم کردم. اسنادش هم موجودهخنديدن

بد نيست به مطلبت نگاهي بکني

بعدن روي هم تبار راهي بکني


کم مانده که با نوشته هايت من را


زندان ببري و دادگاهي بکني 

اينها رو براي دوستان سايت نوشتم. جزو سابقه شعري من محسوب نمي شوند.


منتشر شده در پايگاه گروهي هم تبار .








اين مطلب در پايگاه گروهي هم تبار در بخش اشعار كلاسيك نيز منتشر شده است.

اميدوارم قبول طبعتان باشد . من بعدز مدتها آدم دوباره

مهم نيست كسي باشد يا نباشد .از اينجا خاطراتي دارم كه همانها برايم يك دنيا ارزش دارند .شما هم اگر آمديد قدمتان بروي چشم . همين

و اما عشق!.

 


گاهي غم مي آيد و زل مي زند توي چشم هاي دلت

همان "غم مبهم" ي که قيصر هم گفت .


همان "لنگر تسکين"


همان "تکانهاي ساده ي دل".


 


زل مي زند؛


در اين روز هاي پست و پسا!


آن هم درست در مقابل "چشم" معشوقه ي حافظ.


و تازه مي فهمي که هنوز هزار سال از قرن هفتم هجري عقب ي . وسط قرون وسطي!


 


غم آنقدر زل مي زند


تا ستون دلت! ويران شود!


با نيروي چشم هزار مرتاز هندي


و هرّي مي ريزد پائين.


غ ز ل  


غزلي زاده مي شود


تا همه ي بار دلت را يکجا به دوش بکشد


و دلت را دوباره برپا کند


 


تو در همان لحظاتي که از گريه پُري


بي اختيار در خاطرات سر مي خوري


و مي افتي توي غزل .


و مرغ دلت پَر مي کشد .


براي سربريدن!


 


در اين دقايق آخر که من ز گريه پُرم


بذار مرغ دلم را برات سرببرم


 


نشد همان غزلي را که گفته بودم بعد .


ميان خاطره هاي تو بلکه سُر بخورم!


 


تو با بزاق ترحم نشور دامن من


خودم ز اشک صداقت شبيه آب کُرم


 


آهاي  سرزده مهمانِ بي خبر رفته .


منم که عاشقتم، نه.! ، به کي قسم بخورم


 


و جاي دست کثيفي به ويترين نگات.


اگرکه لکه ننگم ببخش،اگر که ! ُ!!


-


مباد دست پليدي به شانه ات هرگز


به دست هاي نجيب خدات مي سپرم



تمام غصه ي من يک طرف، و اينکه نشد.


نشد که مرغ دلم را برات سر ببرم





به ياري خدا و همت دوستان . سايتي راه اندازي كرده ايم كه آنجائيم اغلب .


از دوستان تقاضا مندم بيايند و در همتبار عضو شوند . يك سايت تحليلي فرهنگي و اجتماعي كه روزهاي آغازين خود را سپري مي كند .


امكان ارسال مستقيم مطالب از سوي كاربر وجود دارد . محفل بدي نيست خوشتان خواهد آمد . خواهيد آمد انشاءالله . همين


صدا کن مرا.
صداي تو خوب است.
صداي تو سبزينهء آن گياهِ عجيبي است.
که در انتهاي صميميت حزن مي رويد.


در ابعاد اين عصر خاموش.
من از طعم تصنيف در متن ادراک يک کوچه تنها ترم.
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است.
و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي کرد.
و خاصيت عشق اين است.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Ashley دانلود تحقیق 1009.parsablog.com George توسعه طراحان وب ( طراحی سایت ، طراحی گرافیکی ، سئو و بهینه سازی سایت } بررسي انواع گوشي روميزي اجاره ماشین عروس چکاوک خیال درخت زیتون